زندگینامه مجید حسینی‏‌‌نژاد، مدیرعامل استارتاپ‏‌های علی‏‌بابا و جاباما

مجید حسینی نژاد کسب وکارهای زیادی را امتحان کرده؛ برخی از آن ها هیچ ربطی به هم ندارند. مطب لیزر پوست و مو و زیبایی یا کارگاه تولید نایلون و حتی شرکت مشاوره پتروشیمی و نفت. مجید قصه ما کسب وکارهای زیادی را امتحان کرد؛ اما هیچ کدام از این کارها به قول خودش نمی گرفت و به شکست ختم می شد. برخی از آن ها هم نیمه کاره رها می شدند.

اولین اسمی که برای آن انتخاب کردند «گردونه پرواز پارس» بود. اما این اسم تغییر کرد. شاید اگر همان اسم برای این شرکت مانده بود الان کسی آن را به این راحتی نمی شناخت اما حالا خیلی ها علی بابا را می شناسند. آن اسم طولانی و سخت بود ولی نقطه آغاز تولد شرکتی بود که اکنون به یکی از مهم ترین استارتاپ های حوزه سفر و گردشگری در ایران تبدیل شده است. مجیدحسینی نژاد مدیرعامل شرکت علی بابا روزهای سختی را پشت سر گذاشته. او کسب وکارهای بسیاری راه انداخته و در بسیاری از آن ها شکست خورده اما درنهایت موفق شده علی بابا را راه اندازی کند. بعد از آن هم جاباما را راه اندازی کرده که بلیت هتل و مهمان سرا برای مشتریان به صورت آنلاین ارائه می دهد. شکست های پی‌در‌پی مسیری را برای پیشرفت مجید این قصه فراهم کرد که او را به مجید حسینی نژاد امروز تبدیل کرد.

مادرش از اهالی قم و پدرش اهل ملایر است. مجید در این خانواده روزهای خوبی داشت اما روزهای خوب گاهی دوام ندارند. دو سال و نیم بیشتر نداشت که پدر از دنیا رفت و آن ها را با دارایی اندک و یک کارخانه تولید کفش در همدان تنها گذاشت. روزهای کودکی مجید بدون حضور پدر گذشت. مادرش چند تکه طلا و جواهری که داشت، فروخت و مغازه ای خرید برای فروش لوازم آرایش. مجید آن روزها را به خوبی به خاطر می آورد: «مادرم به ما لوازم آرایش می داد. تابستان ها می رفتیم بساط می کردیم جلوی در پاساژ.» از اینجا بود که هم کسب وکار را یاد می گرفت و هم با مفهوم استقلال آشنا می شد. یاد می گرفت برای هرچه می خواهد بجنگد و خودش آن را فراهم کند. هر بار قصد داشت چیزی بخرد مادرش به او چیزی می داد تا بفروشد: «یادم هست می خواستم میله بارفیکس بخرم؛ تعدادی لوازم داد گفت برو بفروش، پول میله بارفیکس را بردار و بقیه اش را به من بده.» همین جریان روی بزرگسالی او تاثیر گذاشت. او از کودکی با این روحیه بزرگ شد و درنتیجه در بزرگسالی هم نمی توانست در کارهای سازمانی دوام بیاورد، ترجیح می داد کسب وکار خودش را داشته باشد. هیچ وقت نه به ساعت رفت وآمد پایبند بود و نه آزادی مورد‌نظرش را در محیط کار داشت. حتی در شرکت خودش هم به دنبال ساعت زدن کارکنانش نیست. با همین روحیه کار خودش را آغازکرد.

از شکستی به شکست دیگر

مجید حسینی نژاد کسب وکارهای زیادی را امتحان کرده؛ برخی از آن ها هیچ ربطی به هم ندارند. مطب لیزر پوست و مو و زیبایی یا کارگاه تولید نایلون و حتی شرکت مشاوره پتروشیمی و نفت. مجید قصه ما کسب وکارهای زیادی را امتحان کرد؛ اما هیچ کدام از این کارها به قول خودش نمی گرفت و به شکست ختم می شد. برخی از آن ها هم نیمه کاره رها می شدند. اکثر این کارها را در فاصله سال های ۸۵ تا ۹۰ انجام داد. کمی پیش از آن نیز در سال های ۸۳ و ۸۴ به واسطه برادرش در چین، بازرگانی با چشم بادامی ها را آموخته بود. در میان همه کارهایی که انجام داده بود، کار بازرگانی با چینی ها برایش آورده ای داشت؛ اما روزهای شیرین بازرگانی با چینی ها هم دوام نیاورد. خودش هم می گوید تا قبل از تحریم ها کارهای زیادی راه انداخته که همه اش به شکست انجامیده. البته در این مسیر با مشکلاتی مثل کلاهبرداری هم مواجه شده که باعث شده مدام شکست بخورد. علی بابا در همین دوره به عنوان آژانس هواپیمایی راه اندازی شد. این آژانس با هشت کارمند آغاز به کار کرده بود اما شکست آن از همه کارهای قبلی سنگین تر بود. کار به جایی رسید که تعداد کارمندان آن به دو نفر رسید. به مرور بخش زیادی از اموالش را در دو پرونده کلاهبرداری از دست داد. مجبور شد خانه و اتوموبیلش را بفروشد. حتی به رفتن از ایران فکر می کرد. یک سالی هم بیکار بود و همسرش به جای او کار می کرد و خرج زندگی را می داد. اما از قدیم گفته اند در نومیدی، بسی امید است. مجید حسینی نژاد هم هنوز ناامید نشده بود و امید داشت که روزهای روشن از راه برسند.

آغاز دوباره با علی بابا

 شاید کسی باورش نشود اما علی بابا از طبیعت ایلام سر درآورد. حسینی نژاد در سال ۸۹ برای طبیعت گردی به ایلام رفت. در آن زمان همسر و دخترش برای سفر به مالزی رفته بودند و چند میلیون تومان خرج کرده بودند. اما هزینه سفر خودش به طبیعت ایلام تنها ۱۲۰هزار تومان شده بود. با خودش فکر می کرد که چرا مردم سفر گران تر را انتخاب می کنند اما این سفرهای ارزان و در عین حال جذاب را نمی بینند. به این نتیجه رسیده بود که بسیاری از مردم با زیبایی ها و جذابیت های ایران آشنا نیستند. از همین جا بود که فکر تاسیس یک آژانس گردشگری در ایران به سرش افتاد. علی بابا تازه داشت شکل می گرفت اما هنوز به علی بابای امروز تبدیل نشده بود. از طرف دیگر، سال ها کار بازرگانی کرده بود و همیشه بلیت آنلاین می گرفت. با خودش فکر می کرد چرا در ایران خدمات خرید بلیت آنلاین نداریم. از همین جا تصمیم گرفت موضوع را خیلی جدی تر پیگیری کند. درواقع نیازی را در جامعه می دید و می خواست آن را برطرف کند. پس دست به کار شد. با یکی از دوستانش که در زمینه کسب وکارهای اینترنتی شناخت داشت کارش را آغاز کرد. جلسه ای گذاشتند و زیر و بم کار را بررسی کردند. از آنجا که دیده بود یک روز یک مشتری در محل کار به دنبال بلیت داخلی است و کارکنان هم با بی حوصلگی خدمات رسانی می کنند، بیشتر مصمم شده بود راهی برای فروش بلیت به صورت آنلاین پیدا کند. در نهایت با همین رویه بود که علی بابا متولد شد.

تولد یک استارتاپ

 با خودشان می گفتند ۳۰ میلیون تومان برنامه می نویسیم، ۳۰ میلیون تومان هم تبلیغات می کنیم و وارد کار می شویم. برای حسینی نژاد و همکارش که می خواستند این کار را با هم انجام بدهند همه چیز به همین سادگی بود. ولی مثل همیشه: افتاد مشکل ها! مجید معتقد است کار با خودش پول را می آورد. برای این کار هم می گفت کار را شروع می کنیم پول آن جور می شود. او بر این باور است که در ایران سرمایه راکد بسیار زیاد است درنتیجه کافی است جرقه یک کار خوب زده شود. با همین تفکر بود که پروژه کسب وکار علی بابا را به عنوان یک استارتاپ آغاز کرد. تا یک سال اول هرچقدر هم تبلیغ می کردند باز هم سایت می خوابید. به مرور مردم به خرید اینترنتی بلیت علاقه نشان دادند و کار علی بابا گرفت. علی بابا داشت پر و بال می گرفت و نیاز به تیم های قوی داشت. به دنبال تیمی بودند که هم فنی باشد هم با اصول فروش بلیت آشنا باشد. این تیم را پیدا کردند و موفق شدند کار خود را راه بیندازند. هر روز تقاضا برای بلیت آنلاین رشد می کرد و همین رشد باعث می شد علی بابا هم رشد کند و بزرگ تر شود. فهمیده بودند که نمی توانند ۵۰ متر ۵۰ متر به فضای خود اضافه کنند بلکه باید یکباره فضای خود را خیلی بزرگ می کردند تا بتوانند به راحتی رشد کنند. البته علی بابا هنوز هم جای پیشرفت دارد. خیلی چیزها بهتر از قبل شده اما هنوز هم مشتری می تواند چیزهای بهتری را دریافت کند که شایسته آن است. به مرور فضا هم رقابتی شد و در نتیجه علی بابا هم به تکاپو افتاد. حسینی نژاد معتقد است محیط رقابتی بیش از هر کسی به نفع مشتری است. او بر این باور است که در محیط رقابتی این مشتری است که نفع می برد؛ چراکه صاحبان کسب وکارها باید مدام کیفیت را بالا ببرند و در‌عین حال هزینه ها را کم کنند. از این طریق هم از رقیب جلو خواهند افتاد هم مشتری های بیشتری را به خود جلب خواهند کرد.

شادترین شرکت دنیا

 در علی بابا همه در لحظه حال زندگی می کنند. کارکنان این استارتاپ فضایی برای استراحت فکری دارند که در آن فوتبال دستی و تنیس و ایکس باکس گذاشته شده و خیلی ها با آن سرگرم هستند. البته این سالنی که علی بابایی ها در آن بازی می کنند یک سالن بازی نیست بلکه محلی برای تجمع آن ها دور هم است. درواقع کارکنان در زیرزمین شرکت علی بابا دور هم جمع می شوند تا بتوانند در بسیاری از مسائل هم با یکدیگر به هم فکری برسند. مجید از حدود ساعت هشت یا هشت و نیم به این دفتر می آید و در تمام این مدت تنها یک فکر دارد: حال خوش. او هم برای خودش هم برای کارکنانش حال خوش می خواهد و تا حدود ساعت ۶ که در دفتر علی باباست سعی می کند همین حال را در خودش و دیگران تقویت کند. در واقع او این مسئله را ارزش سازمانی اش می داند و برای آن تلاش می کند. تنها چیزی هم که برایش اهمیت دارد زمان حال است. خودش می گوید: «همین حالا هم باید به ما خوش بگذرد. در علی بابا به من خوش می گذرد!». پس همه چیز تنها برای یک هدف طراحی و راه اندازی شده: حال خوب! البته لابه لای همین حال خوش؛ مسائل و مشکلاتی هم وجود دارد. برای مثال قانون بزرگ ترین مشکل برای این استارتاپ است. البته قانون به خودیِ خود که نمی تواند مشکل ساز شود، یعنی قانون عملا می تواند فضا را بهبود ببخشد اما نبود قانون یا بی قانونی می تواند شرایط را خراب کند. این مشکلی است که همه فعالان در حوزه آنلاین با آن مواجه هستند. در مورد کار علی بابا نیز مشکل این است که قانونی برای گردشگری به شیوه الکترونیک وجود ندارد. برای مثال مدت زیادی در آن اوایل کار گفته می شد این وبسایت ها قانونی نیستند و درنتیجه برای آن ها مشکل ایجاد می شد. درنتیجه آن ها ناچار بودند به مرور اعتمادسازی کنند. بهترین شیوه برای اعتمادسازی نیز این بود که افرادی که از خدمات علی بابا بهره گرفته اند، تجربه خود را با دیگران به اشتراک بگذارند. البته کیفیت خدمات هم باعث می شد مشتری ها از علی بابا تعریف کنند و درنتیجه مشتریان آن افزایش پیدا کند. این ها به نوعی مسئولیت پذیری را هم در این شرکت نشان می داد.

اخلال گران اقتصادی!

 یکی از باورهای جدی مجید حسینی نژاد این است که دولت باید از اخلال گران اقتصادی حمایت کند. مقصود او نیز آشوب گران اقتصادی هستند که می توانند تحولات بزرگی را در دنیای اقتصاد به پا کنند. این افراد در حقیقت همان دانشجویانی هستند که به مرور وارد جامعه و کسب وکار می شوند و نظم موجود را بر هم می زنند. این افراد می توانند چیزهای جدیدی را خلق کنند و در واقع نوآوری کنند. اما گاهی جلوی آن ها گرفته می شود. این افراد باید با چم و خم کار آشنا شوند و به نوعی یاد بگیرند چه ابزارهای نظارتی وجود دارد تا بتوانند راهی برای مقابله با آن پیدا کنند. از این طریق می توانند ارزش های جدیدی را هم در فضای جامعه بیافرینند. باور دیگر مجید حسینی نژاد این است که افراد در شرکت ها باید به فکر توسعه فردی خود باشند. در واقع نباید برای افراد محدودیت های شخصی ایجاد شود. بلکه افراد باید بتوانند کارهای خود را پیش ببرند. در علی بابا تمرکز اصلی بر این مسئله قرار گرفته و افراد از این منظر می توانند فعالیت ها و خدمات خود را ارائه کنند.

شرکتی بدون اتاق مدیرعامل

 علی بابا با خیلی از شرکت ها فرق دارد. در اکثر شرکت ها اغلب اوقات شیک ترین اتاق متعلق به مدیرعامل آن شرکت است. اما در‌مورد علی بابا این قضیه کاملا متفاوت است. در این شرکت اتاقی برای مدیرعامل وجود ندارد و همه در کنار هم کار می کنند. در واقع در این شرکت هر اتاقی از اتاق استراحت گرفته تا اتاق مارکتینگ پیدا می شود اما خبری از اتاق مدیرعامل نیست. سبک زندگی مجید با بسیاری از دیگر افراد متفاوت است. به همین خاطر است که سبک شرکت او نیز با بقیه متفاوت است. او معتقد است کارمندان نیز باید بتوانند در این رویه کیفیت زندگی خود را بالا ببرند. این کسب وکار آنلاین باید بتواند زندگی آن ها را شادتر و باکیفیت تر کند.

حسینی نژاد به استارتاپ علی بابا بسنده نکرده او استارتاپ دیگری هم با عنوان جاباما راه اندازی کرده که امروزه خیلی ها آن را می شناسند و از خدمات آن بهره می گیرند. علی بابا در حقیقت محصول شکست های پی‌در‌پی بود. اما جاباما زاییده یک موفقیت بزرگ بود و در نتیجه بیشتر احتمال داشت به موفقیت ختم شود. همه این مسائل باعث شده مجید حسینی نژاد به دنبال توسعه فردی خودش نیز برود. او از بلیت هواپیما شروع کرد و بعد بلیت قطار و سایر وسایل نقلیه را فروخت و همینطور پیشرفت کرد تا به استارتاپ های جدیدی نظیر جاباما رسید. قدم بزرگی که او در زمینه هتل برداشته نیز با موفقیت های بسیاری همراه بوده. قرار است قدم های بعدی را هم با این باور پیش برود که به موفقیت خواهد رسید و توصیه اش به سایر افراد هم این است که از این مسیر برای پیشرفت گام بردارند.