زندگینامه مرتضی سلطانی بنیان گذار شرکت زر ماکارون

ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬار ﮔﺮوه ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﭘﮋوﻫﺸﯽ زر و خلق کننده ﺑﺮﻧﺪﻫﺎی ﻣﻌﺘﺒﺮی همچون زر ﻣﺎﮐﺎرون اﺳﺖ.

ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ یک فرد خود ساخته در کشور است او سختی‌های زیادی را متحمل شد و زیر دست مادری دلسوز و رنج کشیده بزرگ شد.

حالا بعد از چندین سال صاحب برندی بزرگ شده است و تمام این افتخارات را مدیون مادر فداکارش است . مرتضی سلطانی برای زنده نگه داشتن یاد مادرش در زادگاهش بیمارستانی به اسمش ساخت . ‫ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﯿﻤﺮغ ﺻﻨﻌﺖ اﯾﺮان معروف اﺳﺖ، ﻣﺮدی است ﺑﺎ اﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻪ ‫اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ را ﻣﯽ‌ﺷﻨﺎﺳﺪ، و ﺑﻪ ﻓﻀﯿﻠﺖ ارج ﻣﯽ‌ﻧﻬﺪ، او آدﻣﯿﺖ را در اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻣﯽ‌داﻧﺪ.

‫مرتضی ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬار ﮔﺮوه ﺻﻨﻌﺘﯽ و ﭘﮋوﻫﺸﯽ زر و ﺧﺎﻟﻖ ﺑﺮﻧﺪﻫﺎی ﻣﻌﺘﺒﺮی همچون زر ﻣﺎﮐﺎرون و … اﺳﺖ.

 اﻣﺎ او اعتقاد بر این دارد ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ اکنون ﻫﺴﺖ، ﻫﻨﻮز ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ اﺳﺖ. ‫ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ، اﻣﺮوز ﯾﮏ ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ ﻣﻄﺮح، ﯾﮏ ﺻﻨﻌﺘﮕﺮ ﻣﻮﻓﻖ، ﯾﮏ ﺻﺎدرﮐﻨﻨﺪه ﻧﻤﻮﻧﻪ و ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺮﺗﺮ موفق اﺳﺖ. او ﻣﺘﻮاﺿﻌﺎﻧﻪ ﺧﻮد را ﺳﺮﺑﺎز ﺻﻨﻌﺖ ﺳﺮزﻣﯿﻨﺶ ‫ﻣﯽ‌داﻧﺪ.

زندگینامه مرتضی سلطانی در کودکی

‫‫مرتضی سلطانی در ﺳﺎل ۱۳۳۷ ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪ. ﻣﺎدرش، ﻫﻤﺴﺮ دوم ﭘﺪرش ﺑﻮد. و ﭘﺪرش از ﻫﻤﺴﺮ اولش ۸ ﻓﺮزﻧﺪ داﺷﺖ و ﻣﺎدرش از ناچاری به دلیل فوت همسرش مجبور به ازدواج شد و باید بار زندگی و ﺗﺮﺑﯿﺖ ۳ ﻓﺮزﻧﺪ ﯾﺘﯿﻢ دﯾﮕﺮش را نیز ﺑﻪ دوش ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ.

شروع کودکی مرتضی سلطانی در محرومیت از ﺣﺪاﻗﻞ‌ﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ ﺳﭙﺮی ﺷﺪ. اﻣﺎ اﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ‫ﻣﺸﮑﻞ او ﻧﺒﻮد و پدرش نیز به او محبت نمی‌کرد و حتی مرتضی را مدتی از مادرش دور کرد.

سرما، تنهایی، ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ و ﺑﯽ ﻣﺤﺒﺘﯽ، ﺗﻤﺎم ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ در آن دوران، ﻫﻤﺮاهش بود.

‫اما با افتخار تمام آن روزهای سخت را پشت سر گذاشت زیرا اعتقاد داشت اﮔﺮ ﺑﺘﻮاند در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺮاﯾﻂ ﺳﺨﺘﯽ، ﺷﺮاﻓﺖ و ﻋﺰت ﻧﻔﺲ خود را ﺣﻔﻆ ‫ﮐند و ﺑﺎ سختی‌های ﺑﯽ رﺣﻢ زﻧﺪﮔﯽ، ﺧﻮد را ﺑﺮای آﯾﻨﺪه‌ای درﺧﺸﺎن آﻣﺎده سازد، ﭘﺲ ﻣﯽ‌ﺗﻮاند در آینده آن دوران سخت را ﺑﺎ اﺣﺴﺎس اﻓﺘﺨﺎر ﯾﺎد ﮐند.

شغل مرتضی سلطانی در کودکی

‫مرتضی سلطانی کودکی دل شکسته و تنهایی بود و برای زنده ماندن بسیار تلاش کرد او حتی در روزﻫﺎی ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ و ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻪ ﮔﻮرﺳﺘﺎن ﻣﯽ‌رفت ﺗﺎ ‫ﺷﺎﯾﺪ بتواند ﺑﺎ ﺷﺴﺘﻦ ﻗﺒﺮﻫﺎ، مقداری پول ﺑﻪ دﺳﺖ آورد تا ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﯽ ﺑﺮای ﻣﺎدرش ﺑﺎشد.

ﺑﺎ ﭘﺎی ﺑﺮﻫﻨﻪ در ﺧﺎک و ﮔﻞ ﻣﯽ‌دوﯾﺪ و ﺑﺎ ﺳﻄﻠﯽ ﭘﺮ از آب در دست، ‫ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻫﺎ را ﻣﯽشست.

‫مرتضی سلطانی می‌گوید: در آن زمان در قبرستان پیرمردی ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻋﺰﯾﺰ از ‫دﺳﺖ رﻓﺘﻪ‌اش را ﻧﻮازش ﻣﯽ‌ﮐﺮد که شروع کردم به شستن آن قبر و وقتی کارم تمام شد چشمم به دستان او بود تا پولی به من بدهد تا بتوانم قبرهای دیگری را تمیز کنم.

‫ﭼﺸﻤﺎن آن ﭘﯿﺮﻣﺮد ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ دوﺧﺘﻪ ﺷﺪ و ﻣﻦ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ را ﻣﺤﮑﻢ‌ﺗﺮ در ﺧﺎک ﻓﺮو ﮐﺮدم و او ﺑﺎ ﺗﺎﺳﻔﯽ ﻋﻤﯿﻖ، زﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮد وای ﺑﺮ ﻣﻦ، وای ﺑﺮ ﻣﺎ.

و آن ﻣﺮد ‫ﻣﻬﺮﺑﺎن ﻣﺮا ﺑﺎ ﺧﻮد به کفش فروشی برد و برایم کفشی پلاستیکی خرید که هدیه‌ای با ارزش برای من بود و این کفش‌ها یکی از ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮات و ارزﺷﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ داراﯾﯽ‫ﻫﺎی ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

 اﻟﺒﺘﻪ من هم در آن ﺳﻦ و ﺳﺎل دﻧﯿﺎﯾﯽ از آرزوﻫﺎی ﻗﺸﻨﮓ داﺷﺘﻢ، مانند آرزوهای تمام بچه‌های هم سن خودم. درست است زندگی متفاوتی از خیلی‌های دیگر داشتم اما مادری مهربان و دلسوز کنارم بود که وجودش برایم دلگرمی بود و باعث می‌شد شب‌های تاریکم روشن شود و امید را در دلم زنده نگه می‌داشت.

نقش مادر مرتضی سلطانی در موفقیت او

نقش مادر در زندگینامه مرتضی سلطانی بسیار چشمگیر بود. او می‌گوید: ﺷﺮاﯾﻂ زﻧﺪﮔﯽ بسیار ﺳﺨﺖ ﺑﻮد و ﻣﺎدر ﻣﻦ، ﻧﻤﻮﻧﻪ‌ای از ﯾﮏ زن ﻣﻈﻠﻮم و ﻧﺠﯿﺐ اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﻮد. مادرم یک زن روﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺎ فکری زیبا و روحیه‌ای قوی، ﻣﻦ را ‫ﺑﺮای درﺳﺖ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮدن و انسان ﺑﻮدن راﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮد.

ﻣﺎدرم ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺳﻮاد ﻧﺪاﺷﺖ، اﻣﺎ ﺑﻪ تحصیل و یادگیری فرزندانش ﺗﻮﺟﻪ زﯾﺎدی می‌کرد و ﺑﺮای ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ‫ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺶ ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﺗﻮانش در ﺑﺮاﺑﺮ ﺳﺨﺘﯽ‌ﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ می‌کرد و ﺑﺎﻻﺧﺮه ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ﻣﺮا در ﺳﻦ ۷ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﺪ. ﻫﺮﭼﻨﺪ اﯾﻦ موضوع باعث بیشتر شدن مشکلات مالی می‌شد اما او برای پیشرفت من فداکاری کرد تا سالم بزرگ شوم.

ﺑﺎ ﻫﻤﻪ اﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ‌ﻫﺎ زﻧﺪگی‌ام ﺑﺎ ﻣﻬﺮ ﻣﺎدرم ﮔﺬﺷﺖ من یاد گرفته بودم با کار کردن نانی بدست آورم تا سیرم کند و لباسی داشته باشم که فقط سرما را با آن تحمل کنم و اتاقی کوچک باشد تا بتوانم در آن جا خستگی‌ام را برطرف کنم.

مادرم مرهمی بر ﻧﮕﺎه‌ﻫﺎ،‫ ﺣﺮف‌ﻫﺎ، ﮐﻨﺎﯾﻪ‌ﻫﺎ و ﺑﯽ ﻣﺤﺒﺘﯽ‌ﻫﺎ بود. که متاسفانه در ﺳﺎل ۱۳۴۸ ﺑﺎ ﻣﺮگ ﺧﻮد ﻣﺮا ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬاﺷﺖ.

او تنها دلخوشی روزها وشب‌هایم بود. اگر زنده بود دﯾﺪن ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ‌ﻫﺎی ﻣﻦ او را ﺑﯿﺶ از ﻫﺮ ﺧﺒﺮی دﯾﮕﺮی، ﺧﻮﺷﺤﺎل ﻣﯽ‌ﮐﺮد.

اکنون اﮔﺮ ﻣﻮﻓﻘﯿﺘﯽ دارم، ﺣﺎﺻﻞ ﻓﺪاﮐﺎری‌ﻫﺎی مادرم است که برای تحصیل من از خود گذشتگی کرد و تمام سختی‌ها را به جان خرید و من فقط توانستم به عنوان سپاس از او، ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎﻧﯽ در زادﮔﺎهش احداث کنم که برای خدمت به مردم محروم باشد. .این بیمارستان ﺑﻪ ﯾﺎدﺑﻮد ﻣﺎدرم، ﻣﺮﺣﻮﻣﻪ ام ﻟﯿﻼ اﻣﯿﻨﯽ ﻧﺎم ﮔﺬاری ﺷﺪه اﺳﺖ.

زندگینامه مرتضی سلطانی در نوجوانی

مرتضی سلطانی در نوجوانی ‫ﮐﺎﻟﺴﮑﻪ‌ای داشت که در آن واﮐﺲ‌ﻫﺎی رﻧﮕﺎرﻧﮓ می‌گذاشت و ﻣﺸﺘﺮیانی داشت ﮐﻪ ﺑﺮاﻗﯽ ﮐﻔﺶ‌هایشان را ﺑﻪ دﺳﺘﺎن او ﻣﯽ‌ﺳﭙﺮدﻧﺪ.

او ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮاﻧﺪن زندگینامه آدم‌ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ‫اﯾﺠﺎد اﺷﺘﻐﺎل ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ در ﭼﺮﺧﯿﺪن ﭼﺮخ ﺻﻨﻌﺖ و ﺗﻮﻟﯿﺪ اﯾﻦ ﮐﺸﻮر سهیم بودند را دوست داشت و لذت می‌برد.

مرتضی می‌خواست روزی مانند آن‌ها در کشورش فردی مفید و تاثیر گذار باشد زیرا این توان را در خود احساس کرده بود.‫

مرتضی سلطانی در اﺑﺘﺪای ﺟﻮانیش، نخستین ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺧﻮد را در ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﺑﻪ دﺳﺖ آورد و ﻣﺸﻐﻮل ﻓﺮش ﻓﺮوﺷﯽ ﺷﺪ، اﻣﺎ ﻓﺮش ﻓﺮوﺷﯽ کاری نبود که او دوست داشته باشد مرتضی می‌خواست وارد محیط و فضای صنعتی شود پس از آن با کمک چندتا از دوستانش واحد تراشکاری راه‌اندازی کرد.

از این کار تجربه‌ای آموخت که برای موفقیت بیشتر باید کار را به صورت گروهی انجام دهد. در آن زمان ﺑﺎ ﮔﺮوﻫﯽ آﺷﻨﺎ ﺷﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﮑﺎری ﭘﻮﺷﺶ ﺳﻮﻟﻪ را اﻧﺠﺎم ﻣﯽ‌دادﻧﺪ.

تجربه مرتضی سلطانی از فرش فروشی

در زندگینامه مرتضی سلطانی می‌خوانیم که این کار برای او اصلا ‫راﺣﺖ ﻧﺒﻮد ﭼﻮن ﯾﮏ ﺟﻮان ﮐﻢ ﺳﻦ و ﺑﯽ‌ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﻮد، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ به‌دﻧﺒﺎل اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨد ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮاﻧد اﯾﻦ ﮐﺎر را شروع ﮐﻨد.

او ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ‫ﭼﻨﺪتن از دوستانش، ﺗﻤﺎم ﺗﻮان ﺧﻮد را ﺟﻤﻊ ﮐﺮدند و ﺑﺮای درﯾﺎﻓﺖ ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻮﻟﯽ ﺑﻪ اداره ﺻﻨﺎﯾﻊ اراک رﻓﺘند.

‫ ﺳﺎل ۵۹ ﺑﻮد، که ﻗﻢ ﺑﺨﺸﯽ از اﺳﺘﺎن ﺗﻬﺮان به حساب می‌آمد. و ﺑﻪ دلیل آن که امکان احداث کارگاه در ﺣﺮﯾﻢ ۲۱۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮی ﺗﻬﺮان، وجود نداشت، زﻣﯿﻨﯽ را در‫ ﻣﺎﻣﻮﻧﯿﻪ زرﻧﺪ ﺳﺎوه گرفتند و ﺑﻌﺪ از آن ﺑﻪ ﺳﺮاغ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻟﯽ رﻓﺘند. ‫

اما ﻣﺪﯾﺮﮐﻞ ﺻﻨﺎﯾﻊ اﺳﺘﺎن ﻣﺮﮐﺰی ﺑﻪ ﺟﺪﯾﺖ ﺑﺎ درﺧﻮاﺳﺖ ﺳﻮﻟﻪ ﺳﺎزی مرتضی سلطانی ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮد. ﺷﺶ ﻣﺎه ﮔﺬﺷﺖ و ﻣﺎئوس و ناراحت به سمت تهران راهی شد.

در بین راه تصمیم گرفت که به دوستانش این خبر را بدهد، او در اولین دفتر مخابراتی پیاده شد در آﻧﺠﺎ روﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻮد ﺑﻪ اسم اﺑﺮاﻫﯿﻢ آﺑﺎد در ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﺳﻪ راه ﺳﻠﻔﭽﮕﺎن. ﺗﻠﻔﻦ ﺧﺮاب ﺑﻮد و مقداری معطل شد در آن موقع پیرمردی که مسئول آنجا بود بی‌تابی او را دید و از او پرسید چه شده است؟

مرتضی تمام ﻣﺎﺟﺮای ﺷﺶ ﻣﺎه دوﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ را برایش ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮد و آن ﻣﺮد نیز داﺳﺘﺎن ‫اﺑﺮاﻫﯿﻢ آﺑﺎد و ﺗﻼش ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﻧﺎﻣﯽ ﺑﺮای اﺣﺪاث ﻗﻨﺎت را برایش ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ آن ﻣﺮد ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪه اﺳﺖ و باز هم مرتضی سلطانی از آن داستان درسی آموخت و آن هم این بود که ﻫﯿﭽﮕﺎه ‫ﺑﺮای رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﻫﺪﻓﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ آن اﯾﻤﺎن دارد، ﻣﺎئوس ﻧﺸﻮد.

‫و ﻗﻄﻌﺎ ﻣﻼﻗﺎت او ﺑﺎ آن ﭘﯿﺮﻣﺮد، ﻣﻮﻫﺒﺘﯽ اﻟﻬﯽ ﺑﻮد، مرتضی فورا ﺑﺮﮔﺸت و ﺑﺎ اﻧﮕﯿﺰه‌ای بیشتر ﭼﻨﺎن ﮐﺎرش را ﭘﯿﮕﯿﺮی ﮐﺮد ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮه توانست ﻣﻮاﻓﻘﺖ اﺻﻮﻟﯽ ﺗﺎﺳﯿﺲ ‫ﮐﺎرﺧﺎﻧﻪ ﺳﻮﻟﻪ ﺳﺎزی را درﯾﺎﻓﺖ ﮐند.

دستاوردهای مرتضی سلطانی

‫مرتضی سلطانی بنیان گذار شرکت زر ماکارون یکی از کارآفرینان برتر علمی در سال ۱۳۹۲ در بخش صنعت در هشتمین جشنواره امتنان از کارآفرینان برتر کشور، کارآفرین برتر سال ۱۳۹۱ در پنجمین همایش نوآوری و عدالت اقتصادی، و شخصیت برتر کشور در سال ۱۳۹۰ براساس نظرسنجی انجام‌شده از بزرگان و پیشکسوتان صنایع غذایی کشور شده است.

از ویژگی‌های بارز مرتضی سلطانی بنیانگذار گروه صنعتی زرماکارون نگاه فرا مرزی اوست، تا حدی که گرفتن بازارهای جهانی نیز او را راضی نمی‌کند و نگاه به بازارهای اشباع و فوق اشباع نیز در نگاه و برنامه‌هایش قرار دارد.

او از پاستای باریلای ایتالیا یاد می‌کند که با تولید نزدیک به ۲۰۰۰ تن در روز، اولین تولید کننده پاستای جهان می‌باشد و زرماکارون با ۱۵۰۰ تن تولید پاستا در حال رقابت با اوست.

مرتضی سلطانی می‌خواهد به بازار اشباع شده ترکیه با توجه به صادرات پاستا ورود پیدا کند که هم اکنون هم پاستاهای زر به نمایندگی ایران در این کشور در کنار برندهای معتبر جهانی از جمله باریلا در سبد انتخابی مشتریان ترک قرار دارد و در صدد موفقیت‌های بیشترش در این موقعیت می‌باشد.

در سال۱۳۸۰ نیز برای اولین بار در ایران خطوط تولید آرد سمولینا را راه‏‌اندازی کرد. درواقع این گروه صنعتی اکنون بزرگترین صادرکننده ایرانی انواع ماکارونی می‌‏باشد، و در سکوی نخست صنعت ماکارونی ایران قرار دارد و موفق شده است که با ایجاد فضای رقابتی در صنعت، به عنوان اولین تولیدکننده انواع ماکارونی و پاستا با آرد سمولینا در ایران، نقش مهمی را در ارتقاء کیفیت تولیدات داخلی به عهده بگیرد.

به صورتی که درحال حاضر محصولات ماکارونی ایران قادرند هم تراز با برندهای معتبر جهان دررقابت‏‌های بین‏‌المللی موفق و سربلند وارد شوند.

سخن پایانی

همانطور که مشاهده کردید، مرتضی سلطانی حتی با زندگی سختی که در کودکی و نوجوانی داشت توانست به موفقیت چشمگیری در سطح بین‌المللی برسد. شما نیز می‌توانید از راه و روش این فرد الگو بگیرید و به موفقیت برسید. کافیست همین الان شروع کنید.